قصه صوتی جک و لوبیای سحرآمیز

 

نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید:

 

 

جک با مادرش توی یه روستا زندگی می کردند. اونا یه گاو داشتند که هرروز مقداری شیر می داد. یه روز که مادر مشغول بردن آب از چاه بود، جک اونو صدا زد و گفت: مامان چی داریم بخوریم؟

 

 

اونا هیچ پولی نداشتند فقط یه گاو داشتند که اونم پیر شده بود و شیر کمی می داد.

یه روز مادر گاو رو به جک سپرد و گفت: اونو ببر بفروش و گندم بخر تا بکاریم.
جک هم گاو رو برای فروش همراه خودش برد…

 

تهیه شده در : تیناسافت

 

برای مشاهده نسخه انیمیشنی این داستان و قصه های دیگر، برنامه زیر را نصب نمایید:

قصه های کودکانه

 

بازگشت به صفحه داستان های کوتاه کودکانه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *