قصه صوتی شیر و موش

نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید:

 

 

تو یه جنگل زیبا و سرسبز یه موش کوچولو بود که دلش می‌خواست بازی کنه. اون داشت یواش یواش با حیوانات جنگل آشنا می‌شد. گاهی هم از بعضی از اونا می‌ترسید. روی شاخه‌ها می‌پرید و گاهی هم می‌رفت توی سوراخ درخت ها پنهان می‌شد. از اونجا بدون اینکه دیده بشه بقیه رو نگاه می‌کرد.
+ بیا بیرون دیگه
× بیا بیا بیرون
_ بیا دیگه بیا بیرون

 

 

 

یه روز موش قصه ما رفت تو جنگل قدم بزنه تا رسید به آقا شیره. سلطان جنگل. آقا شیره داشت وسط جنگل استراحت می‌کرد. حیوون ها هم داشتند به موش نگاه می‌کردند و می‌ترسیدند آقا موشه طعمه شیر بشه. موش از دم شیر بالا رفت و رسید پشت آقا شیره. شروع کرد به بالا و پایین پریدن. اون از اون بالا به بقیه حیوونا نگاه می‌کرد. شیر قصه ما هم یه دفعه از خواب بیدار شد و خودشو اونقدر تکون داد که آقا موشه افتاد پایین…

 

تهیه شده در : تیناسافت

 

برای مشاهده نسخه انیمیشنی این داستان و قصه های دیگر، برنامه زیر را نصب نمایید:

قصه های کودکانه

 

بازگشت به صفحه داستان های کوتاه کودکانه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *