قصه صوتی هدیه کریسمس

نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید:

 

 

شب کریسمس بود. بچه‌ها مشغول برف بازی بودند. اسکروچ از پشت پنجره به بیرون نگاه می‌کرد. کریسمس برای اون هیچ معنایی نداشت.

_ مردم دیوونن. یه مشت آدم الکی خوش. این همه شادی به نظر من بی‌معنیه.
آقای اسکروچ مردی خسیس و بخیل بود و فقط به پول فکر می‌کرد و بس. در این لحظه یکی از کارکنانش به دفترش اومد تا درخواستی ازش داشته باشه.
+ امکان داره مقداری پول به من بدید تا برای کریسمس خرید کنم؟

 

 

_ نخیر آقا نمی‌شه. من هیچ پول اضافه‌ای ندارم که به شما بدم. مگه اینجا خیریه است؟
مرد بیچاره ناراحت و غمگین از اونجا رفت در همین لحظه در به صدا در اومد و کارمند اسکروچ درو باز کرد…

 

تهیه شده در : تیناسافت

 

برای مشاهده نسخه انیمیشنی این داستان و قصه های دیگر، برنامه زیر را نصب نمایید:

قصه های کودکانه

 

بازگشت به صفحه داستان های کوتاه کودکانه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *