قصه چکاوک و فیل – برگرفته از داستان های کلیله و دمنه
روزی روزگاری، فیلی بسیار بزرگ و قوی در جنگلی زندگی میکرد. این فیل خیلی مغرور بود و به همه حیوانات زور میگفت. یک روز، چکاوکی که لانهاش در مسیر پای فیل بود، خیلی ناراحت شد. فیل با بیاحتیاطی روی لانه چکاوک و بچههایش نشست و آنها را له کرد.
چکاوک که خیلی عصبانی بود، تصمیم گرفت از فیل انتقام بگیرد. او به همه حیوانات جنگل گفت که فیل خیلی بدی است و باید به او درس بدهند. زاغها و کلاغها قبول کردند که به چکاوک کمک کنند. آنها رفتند و چشمهای فیل را نوک زدند تا کور شود.
بعد از آن، چکاوک به قورباغهها گفت که در یک گودال بزرگ آب جمع کنند و به فیل بگویند که آنجا یک برکه است. فیل که کور شده بود، به طرف صدای قورباغهها رفت و فکر کرد که به یک برکه رسیده است. او داخل گودال پرید و غرق شد.