این نرم افزار اندرویدی شامل قصه های قرآنی حضرت موسی (ع) به زبان ساده برای کودکان و نوجوانان می باشد که به صورت انیمیشنی طراحی و پیاده سازی شده است.
عناوین داستانها عبارتند از:
- خواب دیدن فرعون
- ماجرای رها کردن حضرت موسی (ع) در رود نیل
- کشته شدن مرد قبطی به دست حضرت موسی (ع)
- بازگشت حضرت موسی (ع) به شهر مصر
- معجزات حضرت موسی (ع) در دربار فرعون
- معجزه شکافته شدن آب دریا
- رفتن موسی (ع) به کوه طور
- داستان پرستش گوساله سامری توسط بنی اسرائیل
- تقاضای دیدن خدا توسط بنی اسرائیل
- حوادث سفر بنی اسرائیل بعد از عبور از دریا
داستان حضرت موسی ، خواب دیدن فرعون :
نام حضرت موسی (ع ) صد و سی و شش بار درسی و چهار سوره از قرآن آمده است او از پیامبران اولوالعزم الهی و از نسل حضرت ابراهیم است ، وی دارای شریعت و کتاب آسمانی تورات است . فرعون پادشاه مصر در زمان حضرت موسی از پادشاهان خود سر و مغرور مصر بود ، او مردم را به دو طبقه ی مستضعف و مستکبر به نام هایی ستیان و غبطیان تقسیم کرده بود که غبطیان همان فرعونیان بودند که در اطراف فرعون به هوس رانی مشغول بودند و همه ی امورات کشور به دست آنان بود ، در آن دوران فرعون یک شب در خواب دید شعله های آتش از اطراف شام به سمت مصر زبانه می کشد به خانه ی غبطیان افتاده و همه ی خانه ها را می سوزاند و سپس کاخ ها و باغ ها و تالارها ی آن ها را فرا گرفته و همه را به دود و خاکستر تبدیل می کند ، او از معبران خواست این خواب وحشتناک را تعبیر کنند . یکی از معبران خواب او را چونان تعبیر کرد ، به نظر می رسد روزی نوزادی از بنی اسراعیل به دنیا خواهد آمد که واژگونی و نابودی تاج و تخت فرعونیان به دست او انجام می گیرد . فرعون که احساس خطر می کرد اعلام کرد آن شبی را که به عنوان انعقاد نطفه ی آن نوزاد پیش بینی شده همهی شوهران از زنانشان جدا گردند و کنترل شدیدی بر روی مردم اعمال شود . همه ی مردان از شهر بیرون رفتند و همه ی زنان نیز در شهر ماندند . عمران که یکی از نگهبانان کاخ فرعون بود آن شب مشغول نگهبانی از کاخ بود ، همان شب همسرش یوکابد دور از چشم سربازان نزد او آمد و همان شب نطفه ی موسی از عمران و یوکابد انعقاد گردید و آن ها این راز را از دیگران پنهان کردند بعد از آن فرعون تصمیم گرفت تمام نوزادان پسر را به قتل برساند ، تمام زنان باردار تحت مراقبت شدید بودند . شکم بسیاری از زنان شکافته شد و نوزادانشان به قتل رسیدند ، تعداد نوزادانی که در آن زمان به قتل رسیدند به حدود هفتاد هزار نفر رسید .
ماجرای رها کردن حضرت موسی ( ع ) در رود نیل :
لحظات تولد موسی ( ع ) فرا رسیده بود مادر او قابله را خبر کرد و قابله کنار وی حاظر شد . نوزاد به دنیا آمد . نور مخصوصی از نوزاد درخشید که بدن قابله را به لرزه در آورد . در آن لحظه به اذن الهی محبت نوزاد به دل قابله افتاد و خطاب به مادر موسی گفت : قصد داشتم خبر به دنیا آمدن نوزاد را به ماموران گزارش دهم و مژدگانی دریافت کنم اما الان چنان نسبت به او محبت پیدا کرده ام ، که حاظر نیستم کوچک ترین آسیبی به او برسد . خداوند به مادر موسی ( ع ) الهام کرد : کودکت را شیر بده اگر ترسیدی او را در دریا بیفکن . نترس و غمگین نباش که ما او را به تو بر می گردانیم . و او از رسولان خدا خواهد بود . به اذن خدا مادر موسی ( ع ) توانست به مدت سه ماه مخفیانه به موسی ( ع ) شیر بدهد و در مدت این سه ماه هیچ گاه موسی گریه نکرد و حرکتی که موجب خبر دار شدن ماموران و جاسوسان شود ، از او سر نزد که البته این ها همه از امداد های غیبی خداوند است . یوکابد مادر موسی ( ع ) که دیگر احساس خطر می کرد ، کودکش را درون صندوقی قرار داد و در هنگام صبح خود را به دریای نیل رساند . و صندوق را درنیل رها کرد و امواج نیل صندوق را با خود برد . خداوند دل مادر موسی را نرم کرد . و از بی تابی بر حذر داشت . و به او الهام کرد که ما موسی را به تو بر می گردانیم تا اینگونه دل مادر آرام گیرد مادر موسی به دخترش گفت به دنبال صندوق چه برو و ما را از حال برادرت با خبر کن . خواهر نیز چنین کرد و آن قدر صندوق را دنبال کرد ، تا این که از دور دید ماموران فرعون صندوق چه را از آب گرفتند . بسیار خوشحال شد و به مادر خود خبر داد که کودکش از خطر غرق شدن نجات یافته است . ماموران صندوق را نزد فرعون بردند ، آسیه همسر فرعون به محض این که در صندوق را گشود ، چشمش به نوزادی بسیار زیبا و نورانی افتاد ، او از فرعون درخواست کرد اجازه دهد این کودک را نزد خودش نگه دارد . کائنان به فرعون گفتند : ما گمان می کنیم که این کودک همانی است که تاج و تخت تو را واژگون خواهد کرد ، پس فرمان دهید کودک را به دریا بیافکنند . اما آسیه فرعون را از این تصمیم منصرف کرد . و به مشیت الهی موسی در کاخ فرعون مهم ترین مرکز خطر پرورش یافت . طولی نکشید آسیه احساس کرد نوزاد گرسنه است و دایه ای برایش پیدا کنند . ماموران در شهر به دنبال دایه بودند و هر کس که برای شیر دادن نوزاد حاظر می شد ، نوزاد او را نمی پذیرفت و از او شیر نمی خورد . او هم چنان بی قرار بود و گریه می کرد ، خواهر موسی که متوجه قضیه شده بود خود را به ماموران رساند و به آن ها گفت : من زنی را می شناسم که می تواند به این کودک شیر دهد ، او آنان را نزد مادر موسی برد . آن ها او را به کاخ بردند و موسی را به او سپردند حاظران با کمال تعجب دیدند ، نوزاد با اشتیاق تمام در آغوش آن زن مشغول خوردن شیر شد . همه خوشحال شدند و مادر موسی را تحسین کردند از آن به بعد مادر موسی مسئول سر پرستی و شیر دهی کودک شد . و به این ترتیب خداوند به وعده ای که به مادر موسی داده بود وفا کرد .