در این مجموعه ریشه های تاریخی برخی از ضرب المثل های ایرانی توسط داستانهای انیمیشنی جذاب برای کودکان و نوجوانان تهیه گردیده است. عناوین ضرب المثل ها عبارتند از:
- خر ما از کرگی دم نداشت
- کفگیر به ته دیگ خورده
- گنه کرد در بلخ آهنگری ، به شوشتر زدند گردن مسگری
- دوستی خاله خرسه
- کاسه چه کنم ، چه کنم به دست گرفته بود
- قدر عافیت کسی داند که به معصیتی گرفتار آید
- یک خشت هم بذار روی دیگ
- از این ستون به آن ستون فرج است
- هرگز نخورد آب ، زمینی که بلند است
- عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد
خر ما از کرگی دم نداشت :
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود ، در روزگاران دورمردی زندگی می کرد که از کسی پولی طلب داشت ، و هر باربه سراغ اون میرفت اون بهانه های مختلف می آورد و هر بار امروز و فردا می کرد .و بدهی شو نمی داد .یه روز تصمیم گرفت پیش اون بره و هر طور شده طلبش رو پس بگیره ، بنابر این پیش مرد بده کار رفت و گفت : ای مرد ؛ من دیگه خسته شدم همین حالا باید پولمو بدی تا پولمو نگیرم از این جا نمیرم .مرد بده کار گفت : ندارم بدم چی کار کنم ، میبینی که پول ندارم هر وقت داشتم قرضت رو میدم ، اما چون سماجت طلب کار رو دید فرار رو بر قرار ترجیح داد و به سرعت پا به فرار گذاشت . مرد طلب کار که مصمم بود امروز هر طور شده امروز پولشو پس بگیره با عده ای از اهالی بازار به دنبال اون دویدن . بده کار بیچاره از یه دیوار کوتاه که نزدیک به حیات بود بالا رفت و چون عجله داشت موقع پریدن پایین رو نگاه نکرد و ناگهان افتاد روی یه پیر مرد بیماری که توی حیات خونه مشغول استراحت بود ، پیرمرد فلک زده بر اثر این ضربه مرد . مرد بده کارکه چاره ای جز فرار نداشت دوباره فرار کرد و از خونه بیرون رفت ، قوم و خویش و بچه های پیرمرد هم که پیش پیر مرد اومده بودن اونو دنبال کردن ، از یه طرف بازاری ها و طلب کار و از یه طرف دیگه هم بچه ها و فامیل پیر مرد اونو تعقیب می کردن ، مرد فراری همین طور میدوید و به دنبال راه نجات می گشت بنابر این به سمت بیابان رفت و راه بیابان رو در پیش گرفت . همین طور که می دوید اسبی رو دید که در حال دویدنه در این میان صدای چند نفر رو شنید که به اون میگفتن : هی مرد اون اسب رو بگیر ، مرد بده کار چون به اسب نمی رسید سنگی برداشت و به سمت اسب پرتاب کرد تا شاید در اثر ضربه سنگ بایسته اما از بخت بد سنگ به چشم اسب خورد و یکی از چشمای اسب کور شد . حالا دیگه صاحبای اسب هم به جمع تعقیب کننده های اون اضافه شدن ، مرد بیچاره که هنوز هیچ راه فراری پیدا نکرده بود وقتی به پشت سر خودش نگاه کرد دید جمعیت به اون نزدیک شدن بنابر این باز به سمت شهر برگشت تا شاید بتونه در بین جمعیت شهر خودش رو از چشم اون ها پنهان کنه ، همین طور که میدوید متوجه شد که عده ای در حال بلند کردن یه الاغ هستن اما الاغ روی زمین نشسته بود و خیال بلند شدن هم نداشت ، اون ها از اون خواستن که کمکشون کنه مرد هم در حالی که عجله داشت فکر کرد اگه دم الاغ رو بکشه الاغ بلند میشه ، بنابر این دمش رو گرفت و همین طور که می کشید ناگهان دم الاغ بخت برگشته کنده شد . در همین وقت صاحب الاغ و همراهاشم به دنبال اون دویدن مرد فراری خیلی خسته شده بود دیگه نای دویدن نداشت بنابر این در جایی گرفتار شد و تعقیب کننده ها اونو گرفتن و دستاشو بستن و پیش قاضی بردن . از اون جا که قاضی مرد درست کاری نبود و اون مرد بده کار هم از کارهای قاضی خبر داشت اشاره ای به قاضی کرد و قاضی هم از نگاه های اون فهمید که اگر کمکش نکنه حتما آبروش رو پیش مردم می بره ، بنابر این تصمیم گرفت فکری به حالش بکنه به شکایت کنندگان رو کرد و گفت خجالت نمی کشید مگه این مرد بدبخت چه کرده که این طور به دنبالش افتادید . طلبکار جلو اومد و گفت : جناب قاضی من از این مرد طلب دارم مدت هاست که پولی به اون دادم اما هر بار که میرم پولم رو بگیرم پس نمی ده حالا هم برای دادخواهی نزد شما اومدیم . قاضی گفت : ای مرد کسی هست شهادت بده تو پولی به اون دادی ، طلب کار گفت نه جناب قاضی چون ما آشنا هستیم و از قبل همدیگه رو میشناسیم نیازی به شاهد ندیدم .قاضی پرسید آیا سندی ، دست نوشته ای ، چیزی داری که نشون بده پولی به اون دادی . طلب کار گفت : نه جناب قاضی هیچ چیزاز اون ندارم نه سندی ، نه دست نوشته ای . قاضی گفت : پس رو چه حسابی به این مرد تهمت میزنی ، چون مدرک و سند و شاهدی نداری برو که هیچ حقی بر گردن اون نداری . مرد طلب کار رفت ، بعد از اون صاحب اسب جلو اومد و گفت : جناب قاضی کمک کن اسبم در حال فراربود از این مرد کمک خواستیم و به جای این که اون جلوی اسبم رو بگیره با سنگ زد و چشمش رو کور کرد . قاضی گفت : خوب مهم نیست ، چاره ی کار معلومه باید اسب رو از وسط به دو شقه کنیم و هر دو شقه رو با هم مقایسه کنیم ، ارزش قسمت سالم رو در بیاریم و با ارزش قسمت ناقص مقایسه کنیم و از اون بخوایم تا تاوان اونو بده . صاحب اسب و همراهاش که از این قضاوت تعجب کرده بودن با ناباوری شکایت خودشونو پس گرفتن و رفتن اونا حاظر نشدن اسب بیچاره رو نصف کنن .در این بین پسران و همراهان پیرمرد مرده جلو اومدن و جریان رو برای قاضی توضیح دادن و گفتن که این مرد باعث مرگ پدرشون شده و حالا اونا دیه از اون می خوان .قاضی پرسید : اول بفرمایید پدر شما چند سال داشت ، گفتن هفتاد سال قاضی که حسابی مستعصل شده بود مدتی مکث کرد و بعد گفت : این مرد فقط سی سال داره شما باید چهل سال دیگه صبر کنید تا به هفتاد سال برسه بعد از اون طلب دیه کنید . همراهان پیرمرد که داغدار و پریشان بودند با ناراحتی و ناباوری گفتن خوب ما می خوایم از حق خودمون بگذریم حالا باید چی کار کنیم ، قاضی گفت : هیچی برید و به زندگی تون برسید . قاضی که دیگه توانی برای فکر کردن نداشت ، با ناراحتی نگاهی به صاحب الاغ کرد و گفت شکایت تو چیه ؟ تو چی می خوای این مرد با تو چه کرده ؟ زودتر بگو تا حق تو از این مرد بگیرم .صاحب خر که از اول که در گوشه ای ساکت نشسته بود و شاهد ماجرا بود ، پیش خودش گفت بهتره شکایتی نکنم و ازاینجا برم چون اگه چیزی بگم به جای اینکه حقی بگیرم یه چیزی هم باید بدم بنابر این رو به قاضی کرد و گفت : هیچ جناب قاضی ، من حرفی ندارم اصلا خر ما از کرگی دم نداشت .و سپس به سرعت اونجا رو ترک کرد و رفت .بله بچه ها این ضرب المثل زمانی به کار میره که کسی دنبال حقش بره اما نه تنها حقش رو بهش ندن بلکه بده کارش هم کنن در این صورت میگن ، خر ما از کرگی دم نداشت .
کفگیر به ته دیگ خورده :
تو مراسم های خاص از زمان های قدیم تا حالا پلوی زیاد و غذا های نذری رو توی قابلمه های بزرگ به اسم دیگ میپزن و با قاشق های بزرگی به اسم کفگیر هم میزنن و می کشن .قدیم قدیما مثل الان مردم نذر می کردن و غذا می پختن .و اهالی محل برای گرفتن نذری قابلمه به دست صف می کشیدن ، همین طور که میدونید زمانی که با کفگیر از داخل دیگ غذا می کشن به گوشه و کنار دیگ برخورد می کنه و صدا میده . وقتی که غذا داره تموم میشه صدای برخورد کفگیر و دیگ بیشتر میشه .قدیما وقتی غذا تموم میشد آشپز کفگیر رو ته دیگ می چرخوند تا به مردم خبر بده که غذا تموم شده ، این کار به مرور زمان تکرار شد و به این صورت شکل ضرب المثل رو به خودش گرفت که اگر کسی تو صف غذا بود و دیگه غذا به اون نمی رسید میگفت : دیر رسیدم ، وقتی رسیدم که کفگیر به ته دیگ خورده . یعنی غذا تموم شده .