داستان های کوتاه کودکانه
دی ۲, ۱۴۰۳
نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید: در روزگاران قدیم پادشاهی بود که با همسرش در یک قصر باشکوه زندگی میکردند. همسر پادشاه بسیار […]
آبان ۲۴, ۱۴۰۳
روزی روزگاری، نجار پیری به نام ژپتو زندگی میکرد. او آرزوی داشتن پسری را داشت. روزی تصمیم گرفت عروسکی چوبی بسازد و نام او را پینوکیو […]
آذر ۱۸, ۱۴۰۳
نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید: در روزگاران قدیم توی یک شهر بزرگ و قشنگ پادشاهی زندگی میکرد. این پادشاه قصه ما خیلی […]
مهر ۷, ۱۴۰۲
ظهر داغی بود. خورشید طلایی بر فراز آسمان بازارچه شلوغ شهر می درخشید. صدای بلند پیرمرد گاری چی از پشت دالان های تنگ و باریک […]
آذر ۲۰, ۱۴۰۳
نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید: یکی بود یکی نبود. غیر از خدای مهربون هیچکس نبود. وسط یه شهر بزرگ، یه خونه ی قدیمی […]
دی ۲, ۱۴۰۳
نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید: در زمانهای دور، در مملکتی خیلی دور، پادشاه جوانی زندگی میکرد که خواستار ازدواج با یک پرنسس […]
آذر ۲۰, ۱۴۰۳
نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید: توی یه جنگل سرسبز و پر درخت، یه عده میمون بزرگ و قوی باهم زندگی می کردند. […]
آذر ۲۰, ۱۴۰۳
نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید: در زمانهای خیلی قدیم، زنی مهربان و خوش قلب بود که بچه نداشت. اون تنها زندگی […]
مرداد ۱۶, ۱۴۰۲
درخت بانیان بزرگی در میان جنگلی انبوه وجود داشت که شاخه های آن در همه جهات پخش شده بودند و سایه بزرگی بر روی زمین انداخته […]
آذر ۲۸, ۱۴۰۳
نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید: داستان اصلی زیبای خفته: فرمانروای یکی از سرزمین های دوردست و همسرش، از اینکه بچه ای […]
آذر ۲۰, ۱۴۰۳
نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید: یکی بود یکی نبود. وسط یه باغ قشنگ که پر بود از گل های رنگ و […]
مهر ۶, ۱۴۰۲
در گذشته های خیلی خیلی دور، در بیشه زاری سر سبز و خرم، شیرلاغر و بیماری زندگی می کرد که بر اثر پیری و ناتوانی، […]
آبان ۲۵, ۱۴۰۳
روزی روزگاری، فیلی بسیار بزرگ و قوی در جنگلی زندگی میکرد. این فیل خیلی مغرور بود و به همه حیوانات زور میگفت. یک روز، چکاوکی که […]
دی ۲, ۱۴۰۳
نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید: در روزگاران گذشته در گوشهای از این دنیا مردی به همراه همسرش در حاشیه یک شهر زندگی […]
دی ۲, ۱۴۰۳
نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید: شب کریسمس بود. بچهها مشغول برف بازی بودند. اسکروچ از پشت پنجره به بیرون نگاه میکرد. کریسمس […]
آبان ۲۵, ۱۴۰۳
روزی روزگاری، بازرگانی ثروتمند بود که دو پسر داشت. پدرشان به آنها گفت که در زندگی باید به دنبال سه چیز باشند: زندگی راحت، مقام بلند […]
مهر ۶, ۱۴۰۲
درجنگلی سر سبز و قشنگ ، روی شاخه کهنسال ترین درخت بلوط دو کبوتر سفید آشیانۀ کوچکی داشتند. با شروع فصل تابستان وقتی […]
مرداد ۱۶, ۱۴۰۲
مرد جوانی به نام آدیتیا در جنگلی قدم می زد. به چاهی برخورد کرد. آدیتیا تشنه بود و می خواست کمی آب بنوشد. اما […]
دی ۲, ۱۴۰۳
نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید: مادر و دختری بودند که در شهر زندگی میکردند. اسم اون دختر، هایدی بود. مادرش مجبور بود […]
آبان ۲۵, ۱۴۰۳
روزی روزگاری، در یک کوه بلند، درختی بزرگ بود. روی این درخت، هزاران زاغ زندگی میکردند. آنها یک رئیس داشتند که همه از او حرف شنوی […]
آذر ۲۸, ۱۴۰۳
نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید: جک با مادرش توی یه روستا زندگی می کردند. اونا یه گاو داشتند که هرروز مقداری […]
مهر ۶, ۱۴۰۲
در روزگاران قدیم، مرغ ماهی خواری کنار آبگیر زلالی خانه داشت. او هر روز از ماهی های آن آبگیر شکار می کرد و می خورد […]
آبان ۲۴, ۱۴۰۳
یکی بود و یکی نبود، روباهی بود که خیلی حیلهگر و زیرک بود. این روباه همیشه دنبال راهی بود تا بتواند حیوانات دیگر را گول بزند […]
مرداد ۱۶, ۱۴۰۲
روباهی به نام شیکا در یک جنگل بزرگ زندگی می کرد. در این جنگل حیوانات دیگر با خانواده و یا به صورت گروهی در […]
آبان ۱۰, ۱۴۰۲
در مزرعهای یک کشاورز به همراه همسرش زندگی میکردند. آنها غازی داشتند که با بقیه غازها فرق داشت. غاز آنها قادر بود هر روز یک تخم […]
مهر ۶, ۱۴۰۲
فصل بهار بود . روی تپه سرسبز و خرم گل های زرد و قرمز وحشی زیر تابش نور آفتاب می درخشیدند و با وزش هر […]
آبان ۷, ۱۴۰۲
روزی روزگاری سه بچه خوک با مادرشان در جنگلی زندگی میکردند. مادرشان پول کافی برای مراقبت از بچه هایش را نداشت. به همین خاطر به آنها […]
دی ۲, ۱۴۰۳
نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید: دختری زیبا به نام سیندرلا که مادرش سالها پیش مرده بود، پدرش هم بعد از ازدواج با […]
آبان ۲۴, ۱۴۰۳
روزی روزگاری دختری کوچک بود که به خاطر شنل قرمزی رنگینی که همیشه میپوشید، همه او را شنل قرمزی صدا میکردند. یک روز مادرش از او […]
دی ۲, ۱۴۰۳
نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید: در روزگاران گذشته، بازرگان ثروتمندی بود که سه دختر داشت. دختر کوچیکش عاشق گل رز بود و […]
آذر ۲۰, ۱۴۰۳
نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید: یکی بود یکی نبود. در روزگارهای قدیم، توی یه جنگل سرسبز و خرم، حیوونای زیادی زندگی می کردند. […]
آذر ۲۰, ۱۴۰۳
نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید: یکی بود یکی نبود. روزی روزگاری دوتا بچه ی زرنگ و بازیگوش با پدر و نامادریشون توی […]
مرداد ۱۶, ۱۴۰۲
یک بار کارآگاه رامان در جنگلی قدم می زد که با تاجری برخورد کرد. تاجر پرسید :”من به دنبال شتر خود هستم که گم شده […]
مرداد ۱۶, ۱۴۰۲
رانتیدوا در خانواده ای ثروتمند به دنیا آمد. او حتی در کودکی ثروت خود را با نیازمندان تقسیم می کرد. در جوانی ازدواج کرد […]
مهر ۶, ۱۴۰۲
در جنگلی سرسبز و خرم، حیوانات مختلفی با خوبی و خوشی کنار هم زندگی می کردند. روزها، وقتی پرتو نور خورشید از لابه لای برگ […]
آذر ۲۰, ۱۴۰۳
نسخه کامل این داستان را از اینجا بشنوید: یکی بود یکی نبود. پادشاهی بود که توی یه شهر بزرگ حکومت می کرد. این پادشاه […]
دی ۲, ۱۴۰۳
نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید: در روزگاران قدیم، پیرمردی تنها به نام ژپتو توی یه کلبه کوچیک زندگی میکرد. اون هیچ فرزندی […]
آذر ۲۰, ۱۴۰۳
نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید: کنار یه جنگل بزرگ و قشنگ که پر بود از گل های رنگارنگ یه کلبه ی کوچولو […]
آذر ۲۸, ۱۴۰۳
نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید: یکی از شب های زمستون بود. برف می بارید. مردم با عجله به اینطرف و آنطرف می […]
مهر ۶, ۱۴۰۲
یکی بود، یکی نبود. زیر گنبد کبود، در چمن زاری سرسبز و قشنگ، کنار برکه ای زلال و آبی رنگ، خانم قورباغه ای با بچه […]
آبان ۱۰, ۱۴۰۲
روزی لاک پشتی در جنگلی مشغول راه رفتن بود. در این هنگام خرگوشی او را دید و با صدای بلند شروع به خندیدن کرد و رو […]
دی ۲, ۱۴۰۳
نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید: یکی بود، یکی نبود. آسیابانی بود که سه تا پسر داشت. آسیابان هنگام مرگ، آسیاب رو به […]
دی ۲, ۱۴۰۳
نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید: در گذشته های دور، مرد و زن جوانی سال ها باهم زندگی کرده بودند. اونا با دیدن […]
آبان ۲۴, ۱۴۰۳
روزی روزگاری، دختری زیبا و مهربان به نام سیندرلا زندگی میکرد. مادر او در کودکی فوت کرده بود و پدرش با زنی بدجنس و دو دختر […]
دی ۲, ۱۴۰۳
نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید: تو یه جنگل زیبا و سرسبز یه موش کوچولو بود که دلش میخواست بازی کنه. اون داشت […]
آذر ۲۰, ۱۴۰۳
نسخه کامل این داستان نوستالوژی را از اینجا بشنوید: در زمان های خیلی قدیم توی یه روستای سرسبز و قشنگ پسرکی زندگی می کرد […]
دی ۲, ۱۴۰۳
نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید: در روزگاران قدیم، خانوادهای بودند به نام دارلینگ. این خانواده سه تا بچه داشتند. دو تا پسر […]
آبان ۲۴, ۱۴۰۳
در یک مزرعهی دنج، در کنار برکهای آرام، اردکی مادر داشت جوجهآوری میکرد. همه تخمها یکی یکی شکسته شدند و جوجه اردکهای کوچولو و زرد رنگی […]
دی ۲, ۱۴۰۳
نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید: در روزگاران قدیم توی یه روستای سرسبز و زیبا، دو کودک مهربون یکی پسر و یه دختر […]
آبان ۲۵, ۱۴۰۳
در برکهای زیبا، قورباغهای زندگی میکرد. او لانهای داشت و در آنجا تخمگذاری میکرد. اما مشکلی بزرگ وجود داشت؛ ماری در نزدیکی آن برکه زندگی میکرد […]
مهر ۷, ۱۴۰۲
یکی بود یکی نبود. در گذشته های خیلی خیلی دور، در دهکده ای سرسبز و قشنگ، کشاورز خداشناس و با ایمانی با همسر مهربانش زندگی […]
مهر ۷, ۱۴۰۲
یکی بود یکی نبود. زیر گنبد کبود، میان یک دشت بزرگ و پر گل، آبگیر زلالی بود که از گذشته های خیلی خیلی دور دو […]
مرداد ۱۶, ۱۴۰۲
همه موش های خانه با هم جلسه گذاشته بودند. تعداد آنها رفته رفته رو به کاهش بود. گربه قاتل، هر روز یکی از دوستان […]
آبان ۲۴, ۱۴۰۳
روزی روزگاری ملکهای زیبارو بود که از دیدن انعکاس خودش در آینه بسیار لذت میبرد. روزی از آینه پرسید: «ای آینه، آینه، بگو ببینم، زیباترین در […]
مرداد ۱۶, ۱۴۰۲
دو زن بر سر مالکیت یک بچّه دعوا می کردند. زن قرمزپوش فریاد می زد: ” او فرزند من است، او را به من بدهید. […]
آذر ۲۸, ۱۴۰۳
نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید: مردی در یک روستا خری داشت که سال ها ازش کار کشیده بود اما حالا دیگه حیوان […]
آذر ۲۸, ۱۴۰۳
نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید: آلیس با خواهرش به جنگل رفته بود. یکدفعه خرگوشی رو دید که با جلیقه و ساعت با […]
آبان ۱۷, ۱۴۰۳
در دل یک باتلاق تاریک و عمیق، تمساح کوچولویی به نام تیمی زندگی میکرد. بر خلاف بقیهی تمساحهای خانوادهاش که قوی و جسور بودند، تیمی خیلی […]
دی ۲, ۱۴۰۳
نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید: در یک جنگل بسیار زیبا و سرسبز سه بچه خوک به همراه مادرشون توی یک کلبه زندگی […]
آذر ۲۰, ۱۴۰۳
نسخه کامل داستان را از اینجا بشنوید: در روزگارای قدیم توی یه شهر کوچیک یه خاله پیرزن زندگی می کرد که از دار دنیا […]
آبان ۲۴, ۱۴۰۳
در یک روز آفتابی و گرم تابستانی، مورچه کوچولویی مشغول جمعآوری دانهها بود. او دانهها را با دقت به لانهاش میبرد تا برای زمستان سرد و […]
آذر ۲۰, ۱۴۰۳
نسخه کامل این داستان را از اینجا بشنوید: یکی بود یکی نبود. توی یه چمنزار بزرگ، یه خانم بزی خوب و مهربون با بزغاله هاش […]
آبان ۲۴, ۱۴۰۳
در جنگلی سرسبز و بزرگ، فیل کوچولویی زندگی میکرد. او خیلی کوچولو بود و از اینکه نمیتوانست مثل بقیه حیوانات سریع بدود یا از درخت بالا […]
آبان ۱۷, ۱۴۰۳
در دل یک رودخانهی آرام و زیبا، تمساح بزرگی زندگی میکرد. اسمش تام بود. تام برخلاف خیلی از تمساحها که ترسناک و خشن هستند، خیلی مهربان […]
خرداد ۱۲, ۱۴۰۳
روزی روزگاری چهار خرگوش کوچولو بودند که نامهایشان فلپسی، موپسی، دم پنبه ای و پیتر بود. آنها با مادرشان در یک ساحل شنی، زیر ریشه یک […]
آبان ۶, ۱۴۰۲
روزی مورچهای در حال آب خوردن از رودخانه بود که ناگهان تعادل خود را از دست داد و به رودخانه افتاد. مورچه به گریه افتاد و […]
این بخش شامل قصه های کوتاه متنی و صوتی برای کودکان و نوجوانان می باشد.